نامزدی عمو علی ( پسرعموی مامان زهره)
امروز حسابی تیپ زدیم و ساعت 3 با باباحسین رفتیم جشن نامزدی عموعلی و عالیه جون ( ایشاله خوشبخت بشن )
از در خونه که وارد شدیم بخاطر صدای باند که واقعا بلند بود ؛ وحشت کردی و گریه و اشکت بند نمی یومد و مجبور شدم بدون سلام و احوالپرسی سریع خودمو به اتاق برسونم تا عزیزم بیش از این بی تابی نکنه.
چند دقیقه ای که گذشت و متوجه شدی که اومدیم جشن و صدای آهنگ رو شنیدی ؛ اخمهات تبدیل به خنده شد و شروع کردی قر دادن و رقصیدن و همه از دست کارهات میخندیدن.
خلاصه آخر شب هم به همراه باباحسین و عمو عباس و فرهاد و احمد حسابی ترکوندی و قر دادن هات تمومی نداشت و همه از ته دل برات کف میزدند عزیزم دل همه رو بردی با این اطوارهای دخترونه ات ...
ایشاله عروسی عرفان خان خودمون ... ایشاله
" عرفان بغل عمو علی "
(جمعه - 91/11/27)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی