عرفان عرفان ، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 15 روز سن داره

عرفان جون

اولین مهمونی پاگشایی

٠٤ /٠٩/٩٠ = اولین با رکه رفتی خونه خاله زهرا ( مادرزن آینده ات ) = خاله زهرا گل پسر رو پاگشا کرد و سنگ تموم گذاشته بود ( برامون زرشک پلو بامرغ + قیمه سیب زمینی تهیه کرده بود با کلی مخلفات و ... )‌ و هدیه ام 1دست لباس زمستانی 3تیکه آبی رنگ خریده بود. دست خاله زهرا درد نکنه ... انشاله بزرگ شدی براش جبران کنی تموم خوبیها و مهربونیهاش رو عزیزم           ...
3 دی 1391

اولین سکسکه و اولین چکاپ

٢٢/٠٨/٩٠ = اولین بار که سکسکه گرفتی خیلی خنده دار شده بودی ، آخه از صدای سکسکه خودت میترسیدی و گریه میکردی جیگرم       ٠٥/٠٩/٩٠ = اولین چکاپ توسط  دکتر بیژن حاتمیان که گل پسرم 4سانت قد کشیده و 1 کیلو هم وزن اضافه کرده بود خداروشکر ولی بخاطر قی کردن چشم چپت برات قطره تجویز کرد و کلا از همه چیزت راضی بود. ...
13 بهمن 1391

بیشتر عاشقت شدم

امروز بیشترتر عاشقت شدم عزیزم ... وقتی نگات میکنم بیشتر دیوونه ات میشم ...آخه کم کم به صورتم نگاه میکنی و انگار میخوای باهام حرف بزنی میدونم کوچولویی و من توهم زدم ولی بخدا انگاری با نگاه نازت داری باهام حرف میزنی جیگر...از کنارت بودن لذت میبرم و همش بخودم میگم چطوری میخوای برگردی محل کارت و از عشقت 6 ساعت دور باشی ... خدا خودت هر چی صلاحه همونو بنداز تو دلم ... عرفان عاشقتم ... امروز بدجور عاشقت شدم با نگاه های نانازت         ٠٢/٠٩/٩٠ ( چهارشنبه ) ...
8 دی 1391

روز دهم ولادت گل پسرم

 بازم حموم کردی ( انشاله حمام دامادیت عزیزدل ) ،‌ شب همه دور بودیم و خوش گذروندیم و خوردیم و گفتیم و خندیدیم ولی عرفان خان همش خواب بود ، اما متاسفانه شب تلافی کرد و تا صبح نخوابید و ناله کرد ،‌ من و مامان جون با ناراحتی کنارش بودیم ولی کاری از دستمون بر نیومد آخه نمیدونستیم کجای وجود نازنین گل پسر درد داره ... کاش زبون داشتی و بهمون میگفتی ثمره زندگی مامان و بابا...    خلاصه و متاسفانه  مامان جون 26/08/90 بعد از 10روز تنهامون گذاشت و رفت و دوتامون داغون بودیم ، انگاری تو هم فهمیده بودی چون بی تابی میکردی... خدا سایه شون رو از سرمون کم نکنه  و همیشه سل...
3 دی 1391

افتادن بندناف گل پسر

  ٢٤/٠٨/٩٠ = سه شنبه مصادف با نهمین روز تولدش بود ، وقتی مامان جون داشت تعویضت میکرد یهو با کلی ذوق گفت زهره بدو بیا بندناف عرفان خان افتاد... منم با کلی ذوق و شوق خودمو بالای سرت رسوندم و خیلی خوشحال شدم ولی سر درد امونم رو بریده دعام کن زودی خوب شم ... بعدازظهر ، باباحسین بند ناف گل پسر رو برد مسجد امام رضا ( شهرزیبا-بلوار تعاون - خ عدالت ) چال کرد ، جون از قدیم رسمه که بند ناف یه مکان خوب و خاص چال بشه ، بهمین خاطر بابایی مسجد رو انتخاب کرد که گل پسر متدین و  صالح بشه انشاله ...           ...
4 ارديبهشت 1392

نامگذاری پسر گلم در شب هفتم ولادت

٢١/٠٨/٩٠ = شنبه باباجون در حضور مامان جون و دایی ها و خاله ، توی گوشهای شنوات اذان و اقامه گفت و بعدشم اسمت رو گذاشت عرفان چون در روز عرفه دنیا اومدی عشق من و بعدش همه دست به دست چرخوندنت و برات آرزوی تندرستی و موفقیت کردن و بعدش که نامگذاری تموم شد باباحسین گل و گلاب بهمون شام داد (جوجه کباب + مخلفات ) که خوردن داشت و چسبید.       ...
4 ارديبهشت 1392

اولین استحمام عزیزدلم ...

90/08/18 اولین حمام عرفان خان ( انشاله حمام دامادی و احرامت پسر ناناز مامان )بکمک مامان جون و خاله جون که مصادف بود با  اولین شب بیداری عزیزدلم ، فکر کنم ناناز گوش درد داشت چون دستش رو نزدیک گوشش میاورد.             ...
4 ارديبهشت 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به عرفان جون می باشد