سفر به بابلسر
92/11/10 تا 92/11/12
امروز برای یافتن ویلای مورد نظرمون رفتیم نور و چمستان که همیشه آگهی های فروش ویلاش عجیب و باور نکردنی بود ...
سر ظهر رسیدیم نور و برای گشت و گزار و صرف ناهار رفتیم لاویج که جای واقعا زیبا و دیدنی بود و الان توی زمستون به این زیبایی هستش ... بهارش رو نمیشه وصف کرد. عرفان خان هم دیزی سنگی لاویج رو نوش جان کرد و همش میگفت خوشمزه اس ... با آب سرد شستمش و جیغش کل رستوران رو برداشته و فقط چون لاویج گاز نداشت ؛ مورد خوبی برای خرید نبود از نظرمون که بعد فهمیدیم خیلی خیلی گرونه !!!
بعد از ناهار رفتیم سمت چمستان و چشمتون روز بد نبینه ؛ مشاورین املاک نامحترم ؛ خیلی آدمای کلاهبردار و دروغگو بودن و خیلی اذیتمون کردن ... حتی با دیدن من و عرفان کوچولوی کلافه و خسته هم دست از دروغگویی و یررو بازیشون برنمیداشتن و اصلا حرفی از آگهی نمیزدن و شروع میکردن به معرفی جاهای پرت و پلا و نامشخص ... خیلی الکی وقتمون رو گرفتن و دور خودشون چرخوندنمون و به کل پشیمون شدیم و نزدیکای شب راهی بابلسر شدیم...
"عرفان خسته و شولیده مامان "
طفلکی عرفانم خیلی کلافه و خسته شده بود و کل مسیر رو روی پاهای من روی صندلی جلو بود... برای نماز رفتیم مسجد حضرت رسول توی نور که مسجد کوچیک و خوبی بود و عرفان رفت روی صندلی پیش نماز نشست و صلوات فرستاد پشت میکروفون ... خیلی ذئق کرده بود و ول کن معامله نبود و پشت هم صلوات میفرستاد...
شب ساعت 9 رسیدیم بابلسر ولی هوا خیلی خیلی سرد بود ...
صبح روز برگشتمون ؛ دیدیم بابلسر پوشیده از برف و یه گربه پشت پنجره ایستاده بود و غذا میخواست با عرفان براش شیر و نون بریدیم و خورد و اومد کنار پنجره و عرفانم از پشت پنجره باهاش کلی بازی کرد...
عرفانم که عاشق برفه... تا من وسایل رو جمع کنم و آماده برگشت بشیم ؛ با باباحسین عاشقتر از خودش ؛ حسابی برف بازی کردن و تازه مسئول مهمانسرا (آقای محمدی) رو هم قاطی کردن و کلی برف بازی کردن و عرفان حسابی با آقای محمدی رفیق شد و کلی اذیتش کرد و همش با برف میزد به لباس اون بیچاره... چند تایی عکس گرفتیم و از شدت سرما سریع سوار ماشین شدیم و حرکت بسمت تهران ...
توی کندوان حسابی برف باریده بود و زمین یخبندون بود و همه ماشینها لیز میخوردن که خیلی وحشتناک بود ولی بیچاره باباحسین واینستاد و به حرکتش با وجئد لیز خوردن ادامه داد ولی خیلی خیلی خدا بهون رحم کرد... گفت اگر وایسیم گیر می کنیم و واقعا خوب شد نموندیم ... چون چند روز بعدش اخبار چیزهای ناخوشایندی از اون منطقه و مسافرینش گفت ...
سفر خوب ولی پر استرسی بود ... خدا همه مسافران رو سالم به مقصد برسون ... خصوصا مسافر نجات بخش کل جهان ؛ آقا امام زمان مون رو