آرایشگاه رفتن پر دردسر
92/04/20
همیشه مامان جون زحمت کوتاه کردن موهای پر پشت گل پسر رو می کشید ولی بار آخر که اواخر اردیبهشت ماه بود چون بنده خدا کمک نداشت و مجبور شده تنهایی و توی خواب موهای نازت رو کوتاه کنه کمی مدل موهات بد شده بود ولی من ناراحت نشدم چون هوا داره گرم میشه و مامان جون هم از روی لطف اینکار رو کرده بود ولی همه مخصوصا دایی مهدی خیلی ناراحت شده بودن و دائما میگفت که اینسری باید حسابی موهات بلند بشه و ببرتت آرایشگاه دوستش و موهاتو ناز کوتاه کنه ... خلاصه روز بیاد ماندنی رسید و من و عرفان خان از خونه خاله الهام (دوست مامان) که ناهار دعوت بودیم با دایی قرار گذاشتیم آریاشهر و ساعت 3/5 رسیدیم دم آرایشگاه Seven ؛ با دایی رفتیم داخل.
بعد کلی ناز گل پسر رو خریدن؛ همین که دوست دایی خواست موهاتو کوتاه کنه گریه ات شروع شد و تمومی نداشت و طفلکی دایی بدون روانداز نشست که تو نترسی و تموم لباسهای خودش و خودت مویی شده بود و جالب تر از همه وقتی روی دستاتو نگاه میکردی و میدیدی مویی شده میترسیدی و شدیدتر گریه میکردی ؛ خلاصه با کلی دنگ و فنگ موهای شازده رو کوتاه کردن و دایی برات جایزه شیرکاکائو ؛ کیک و توپ زرد رنگ خرید که عاشقشی؛ منم گازشو گرفتم و سریع اومدیم خونه و بکمک باباحسین سریع دوش گرفتی و کمی آرومتر شدی ولی خودت خیلی از کوتاهی موهات راضی و خوشحالی عزیزم
*** مبارک مبارک موی مرتب و کوتاه مبارک عزیزم ***