اولین حمام پر ماجرا بهمراه مامان بی تجربه
مامان جون و باباجون بسلامتی رفتن کربلا و خاله زهرا هم آماده میشد برای سفر به جزیره کیش ، مامان کم تجربه ات هم مجبور بود به تنهایی حمومت کنه و کلی استرس داشت که ماهی کوچولوی نانازش خدایی نکرده اتفاقی براش نیفته ، عرفان خان ناقلا هم فهمیده بود که مامان زهره تنهایی میخواد حمومش کنه از ترس تموم چشماش رو باز کرده بود و تلاطم و دست و پا زدنش خیلی زیاد شده بود ولی شیر آب رو باز کردم و برات شعر خوندم با ادا و اطوارهای بچه گونه باهات حرف زدم کلی خوشحال شده بودی و دوست داشتی آب بازی رو ادامه بدیم ...وای که چقدر شستن تن یه فرشته کوچولو لذت داره ... وقتی سربلند از این کار سخت بیرون اومدم انگاری تموم دنیارو بهم داده بودن ، همون موقع خاله زهر...