عرفان عرفان ، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 29 روز سن داره

عرفان جون

خاطرات تلخ و شیرین واکسن هجده ماهگی عشقم

1392/9/20 15:57
نویسنده : مامان زهره
1,192 بازدید
اشتراک گذاری

 (پنجشنبه – 92/02/14)

 

امروز برای تزریق واکسن 18ماهگی گل پسر رفتم درمانگاه حیات ؛ قبلش بهت قطره استامینوفن دادم و بردمت و بمحض اینکه وارد شدم و گفتم واکسن 18ماهگی پرستار گفت باید بین روزهای یکشنبه تا چهارشنبه بیاین ؛ منم کلی عذاب وجدان گرفته بودم که بیخودی بهت استامینوفن دادم.

دوری از مامان جون کلافم کرده بود و با بی حواسی دوباره روز شنبه (14/02) بهت قطره استامینوفن بردمت درمانگاه تا مثلا واکسنت رو بزنم و بمحض اینکه پرستار درمانگاه منو دید گفت بی حواس امروز شنبه است و باید فردا بیاین و تا سه نشه بازی نشه.بازم عذاب وجدان از بیخودی قطره دادنم.

بالاخره روز یکشنبه (13/02) باز هم بهت قطره دادم و بردمت درمانگاه و کلی سوژه شده بودم و پرستار با خنده قد و وزنت کرد که مث همیشه خداروشکر عالی بود ؛ بعدش قطره فلج اطفال توی دهن نازت ریخت و نوبت تزریق واکسن شد و عشقم دیگه کاملا متوجه میشه و تا سرنگ رو دید از من کمک میخواست و دائما میگفت ماما و گریه اش بند نمی یومد؛ منم فقط چون برای سلامتی عشقم بود طاقت آوردم والا اشک توی چشمام جمع شده بود. خانم پرستار دلداریم داد که ناراحت نباش و تموم شد و رفت تا 6 سالگی اش که حسابی مرد شده اونموقع ... ایشاله

عرفانم در حال نشون دادن جای واکسن

(در حالیکه به پات واکسن زده بودیم ولی دستت رو نشون میدادی)

گفت امروز زیاد راه بره تا کمتر اذیت بشه ؛ منم بردمت پارک و حسابی بازی کردی عزیزم؛ بعدشم دایی مهدی اومد خونمون و کلی هم با اون بازی کردی و حسابی خسته شدی عزیزم. وقتی دایی رفت کلی بی تابی کردی و بعدش به زور خوابوندمت ولی وقتی بیدار شدی از پا در د آروم نداشتی و بدجوری بی تاب بودی و گریه و اشکات بند نمی یومد عشقم. تا سه روز همین منوال بود و راه رفتنت خنده دار شده بود تا بالاخره درد پای کوچولوی خوشگلت قطع شد و مرد شدی و شیطنتهای بامزه ات شروع شد.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (16)

ندا مامان ویانا
21 آذر 92 21:10
ایشالا همیشه شاد و سرزنده باشی
مامان جون سیلوانا
21 آذر 92 22:08
سلام اینو بخونید: البته من ننوشتما یکی برام فرستاده ممکنه مسخره به نظر بیاد ولی واقعا اتفاق میافته!می خوای صورت کسی رو که واقعا دوست داره ببینی؟اینو به 10 نفر بفرست بعد برو به ادرس http://amour-en-portrait.ca.cx/(این یه بازی فرانسویه)صورت کسی که دوست داره ظاهر میشه خطر سوپریز شدن!(تقریبا 90%شبیه)من خواستم این بازیو دور بزنم مستقیما رفتم به اون ادرس گفت اینطوری نمیشه باید به10نفر بفرستیش نمیدونم چه طوری فهمید....
مامان ارشیا
22 آذر 92 15:47
چه ماجرایی داشتن این واکسن هیجده ماهگی عزیز دل خاله
نیلوفر
23 آذر 92 18:56
_____8888888888____________________ ____888888888888888_________________ __888888822222228888________________ _88888822222222288888_______________ 888888222222222228888822228888______ 888882222222222222288222222222888___ 8888822222222222222222222222222288__ _8888822222222222222222222222222_88_ __88888222222222222222222222222__888 ___888822222222222222222222222___888 ____8888222222222222222222222____888 _____8888222222222222222222_____888_ ______8882222222222222222_____8888__ _______888822222222222______888888__ ________8888882222______88888888____ _________888888_____888888888_______ __________88888888888888____________ ___________8888888888_______________ ____________8888888_________________ _____________88888__________________ ______________888___________________ _______________8____________________
مامان بهار مهرنگار
24 آذر 92 2:00
مامانی رمز من کو؟ آخه عزیزه دلم . آره خاله مرد شودی .قربونش
مهدیه مامان امین
29 آذر 92 12:22
عرفان جونم خوش به حالت از این واکسنهای عذاب دهنده تا یه مدت خلاص شدی.امین منم بعد از 3ماه وقت واکسن18 ماهگیشه و از الان نگرانشم که چطور میشه.شما که برا خودت مردی شدی گل پسر. زهره جون ناراحت نباش مامان اینا که یرگشتن و سوغاتیهارو دیدی همش جبران میشه.
نیلوفر
30 آذر 92 17:18
روزاتون به سپیدی و زیبایی برف و کانون زندگیتون به گرمای آفتاب تابیده بر برف های زمستانی هر چه از روشنی و سرخی داریم برداریم کنار هم بنشیینیم و بگذاریم که دوستی ها سدی باشند در برابر تاریکی ها یلدایتان رویایی…روزهایتان پر فروغ،شبهایتان ستاره باران!
مامان سونیا
30 آذر 92 19:18
شب یلدا شد و میلاد خوش ایزد مهر / زایش نور از این ظلمت تاریک سپهر شب یلدا شد و بر سفره دل باده عشق / رخ معشوقه و مدهوشی دلداه عشق شب یلدایتان پرستاره و پر خاطره باد
مامان حسام كوچولو
1 دی 92 2:09
محفل آریائی تان طلائی ، دلهایتان دریائی ، شادیهایتان یلدائی مبارک باد این شب اهورائی . . . ★。˛ °.★__ *★* *˛. ˛ °_██_*。*./ \ .˛* .˛.*.★* *★ 。* ˛. (´• ̮•)*˛°*/.♫.♫\*˛.* ˛_Π_____. * ˛* .°( . • . ) ˛°./• '♫ ' •\.˛*./______/~\ *. ˛*.。˛* ˛. *。 *(...'•'.. ) *˛╬╬╬╬╬˛°.|田田 |門|╬╬╬╬ . ¯˜"*°•♥•°*"˜¯`´¯˜"*°•♥•°*"˜¯` ´¯˜"*°´¯˜"*°•♥•°*"˜¯`´¯˜"*°•
هیراد و عمه لیلاش
1 دی 92 11:15
دیشب شب یلدا بود ، امیدوارم خیلی خیلی خوش گذشته باشه شب فال.. شب عشق.. شب هندونه.. روی شما مثل گل هندونه ، خنده هاتون مثل قاچ هندونه ، روزگارتون مثل پوست هندونه ، جیبتونم پر تخم هندونه هندوهاتون هم قرمز و هم شیرین و هم آبدار دلتان دریایی *** شادی تان یلدایی ***
مامان ارشیا
3 دی 92 13:43
کجایی خاله جون دلمون تنگ شده براتون
خاله سنا
4 دی 92 12:33
سلام مرسی از اینکه به ما سر زدین وبمون آپ شده بازم به ما سر بزنید باتشکر نی نی های خوشگلتونم ببوسید
نیلوفر
5 دی 92 22:40
★。˛ °.★__ *★* *˛. ˛ °_██_*。*./ \ .˛* .˛.*.★* *★ 。* ˛. (´• ̮•)*˛°*/.♫.♫\*˛.* ˛_Π_____. * ˛* .°( . • . ) ˛°./• '♫ ' •\.˛*./______/~\ *. ˛*.。˛* ˛. *。 *(...'•'.. ) *˛╬╬╬╬╬˛°.|田田 |門|╬╬╬╬ . ¯˜"*°•♥•°*"˜¯`´¯˜"*°•♥•°*"˜¯` ´¯˜"*°´¯˜"*°•♥•°*"˜¯`´¯˜"*°• عاااااااااااااااشقتم
ندا
6 دی 92 21:31
یک فصل، دو فصل، سه فصل، یک سال گذشت... منتظر نظر زیبای شما در وبلاگم هستم...
مامان بنیتا
9 دی 92 2:21
آخی عزیزم بچمون رو چندبار بردی واسه واکسن مامانیای جونم که پاهاش درد گرفته بوده حالا چرا دستاشو نشون می داده؟! عزیزم خصوصی تونو چک کن
مامان آرمینا
8 بهمن 92 0:06
وای زهره جون منم فردا باید واکسن 18 ماهگی آرمینا رو بزنم خیلی استرس دارم امیدوارم مثل عرفان جون اذیت نشه
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به عرفان جون می باشد