عرفان عرفان ، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 5 روز سن داره

عرفان جون

اولین سفر گل پسر به جزیزه مرجانی کیش در دو ماهگی

1392/1/24 21:55
نویسنده : مامان زهره
500 بازدید
اشتراک گذاری

 90/10/02 (جمعه)
برای صبحانه رفتیم خونه مامان جون و کله پاچه خوردیم و بعد با بدرقه گرم و دعای خیر مامان جون و باباجون و دایی ها و خاله زهرا راهی خونه شدیم تا چمدون سفر رو برداریم و به سمت فرودگاه حرکت کنیم. ساعت ١ و نیم عمو مهدی اومد دنبالمون و مارو تا فرودگاه رسوندن با خانواده( تا یه وقت گل پسر با آژانس اذیت نشه ... خدا شانس بده والا )... توی هواپیما یه مقدار بی تابی کردی و انگار فهمیده بودی سوار چی شدی و میترسیدی ولی خدارو شکر سریع رسیدیم و تو هم آروم شدی عزیزدل ... ساعت ٥ و نیم رسیدیم کیش و باباحسین برامون جا رزرو کرده بود و رفتیم خونه ولی دوباره بهونه میگرفتی و آروم نمیشدی ولی بالاخره بعد ٢ ساعت کلنجار خوابیدی و ما هم سریع از فرصت استفاده کردیم و رفتیم بازار پردیس ١ که به خونه مون نزدیک بود و تازه داشتیم میگشتیم که بیدار شدی و بنا به ناسازگاری گذاشتی و ناچاراً سریع برگشتیم خونه ( گل پسر ضدحال ... )  

(شنبه)
 برای ناهار رفتیم پدیده شاندیز ،‌یه سالن شیک و تاریخی همراه با سن موزیک و ... گل پسر طبق معمول از خواب بیدار شد و شروع کرد به حالگیری ... بله چشمتون روز بد نبینه خرابکاری کرده بودی شدید ... مامانتم که ناشی ...فقط شانس آوردی بابای صبور و باحالی داری و گرنه ... بردم تعویضت کنم از شانس آبگرم نداشتن و مجبور به شستنت با آب سرد شدم ... بحدی کولی بازی درآوردی که نگو  و نپرس ... اصلاً‌گریه ات بد نمی یومد و منم عذاب وجدان گرفته بودم و چون از سر ناشی گری برات لباس اضافی نیاورده بودم مجبور شدیم سریع برگردیم خونه و نتونستیم بازار و ساحل رو بگردیم ( عزیزدل اشکالی نداره ها یه وقت ناراحت نشی از اینکه باجزییات برات نوشتم ،‌فدای یه خنده ات نانازم )؛‌شب دوباره رفتیم بازار پردیس ١ و با یه خانواده مهربون آشنا شدیم و مادر خانواده که یه مقدار به مامان جونت شباهت داشت بغلت کرد و باهات بازی کرد و تو هم فکر کرده بودی مامان جون آروم شدی عزیزدلم

 

 (١شنبه)

خدارو شکر عسل مامان همکاری میکنه و حالش خوبه و دیگه به آب و هوای کیش عادت کرده و امروز رفتیم پارک ساحلی مرجان و روی اسکله قدم زدیم و کلی عکس گرفتیم و از هوای تمیز و گرمش لذت بردیم و عرفان مامانم همش خواب بود - شب رفتیم پاساژ پانیذ و مرکز تجاری کیش و هایپر مارکت و خوش گذشت و پسر گلم یه مقدار وقتی داشتیم برمیگشتیم بی تابی کرد.

 

 

 

 

(2شنبه)

عرفانم آروم شده و امروز رفتیم اسکله تفریحی که خیلی خوش گذشت ولی هوا بادی بود و نزدیک مارو باد خودش ببره چه برسه با ناناز پسر که وزن پر رو داره  (البته خدا نکنه ... وگرنه من می میرم). موقع عکس گرفتن دوست پیدا کردیم از نوع اصفهانیش به اسم مینا و مهدی که بچه های مهربون و خوبی بودن ،  کلی نگات می کردن و باهات بازی می کردن و ماچت می کردن پشت هم ... خیلی نگران بودن که سرما نخوری (قربونت برم که هر کی میبینتت عاشقت میشه ...نانازی).

شب رفتیم ضیافت شام هتل داریوش ، عجب هتلی بود ولی چون گفته بودن دوربین ممنوع ما هیچ تجهیزاتی نبرده بودیم تا از ناناز عکسهای خوشمل بگیریم چون اصلا قصد خواب نداشتی و سرحاله سرحال ، کلی ذوق کرده بودی و انگاری میدونستی کجا اومدی و چشم دوخته بودی به سقف و در و دیوارهای هتل که همه تزیینات زیبایی داشتن ... موقع شام آقایی کردی و خوابیده بودی ، ما هم با خیال راحت شام خوردیم و صحبت کردیم و خوش گذروندیم بیاد ایام مجردی و دو نفره ... موقع برگشت بیدار شدی و جیغ و دادت شروع شد و صدای بلند و مردونت کل حیاط رو گرفته ... ناناز با اینهمه اذیت بازم عاشقتم...

 

 

(3شنبه)

امروز پسرم کلی همکاری کرد و آروم بود ، ماهم بی جنبه بازی در آوردیم و کلی بازار گردی کردیم ( پردیس 2 – پانیذ – عربها ) ، خیلی خوش گذشت و برای گل پسرم سرهمی خوشملی خریدیم که تو این عکس تنشه و خیلی هم بهش میاد ... عزیزم مبارکت باشه

 

 

(4شنبه) 90/10/07 = روز بازگشت به وطن عرفان خان

امروز با گل پسر و باباحسین عزیزش رفتیم بازار پدیده و انگاری گل پسرم به اینجا حساسیت داشت ، چون بازم عصبانی شده  بود و جیغ و داد راه انداخته بود ولی بخیر گذشت و بعد کلی شیر خوردن آروم شد ، البته خیلی خوشحاله که امروز بعدازظهر برمیگرده تهران پیش مامان جون و باباجونش... ای ناقلای ناز مامان

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان آنی
28 بهمن 91 11:52
همیشه به سفر و گردش
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به عرفان جون می باشد