عرفان عرفان ، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 26 روز سن داره

عرفان جون

اولین بیرون رفتن مامان و گل پسر

1392/3/10 18:58
نویسنده : مامان زهره
263 بازدید
اشتراک گذاری

خیلی کلافه بودی و دائما بهونه میگرفتی ، مجبور شدم سریع نمازم رو خوندم و با کالسکه رفتیم توی حیاط و کلی چرخ زدیم و حرف زدیم و خندوندمت و بازی کردیم و چون شب بود کل چراغهای رنگی حیاط روشن بود و تو هم ذوق زده شده بودی و انگاری باهاشون حرف میزدی و میخندیدی و بالاخره خسته شدی و تا پستونک دادم دو تا میک زدی و خوابت برد و منم خوشحال سریع اومدم بالا و فکر میکردم تا صبح خواب باشی و منم کلی استراحت می کنم و تجدید قوای برای شب تا صبح پرستاری کردن از حضرت عرفان خان ولی خیال بافی شیرینی بود و دیری نپایید تا اینکه یه ربع بعد دوباره بیدار شدی و بهونه گیریهات شروع شد اونم از نوع شدیدتر ؛ ولی بیرون رفتن با عشق ؛ هستی و وجودم خیلی لذت داشت و به خودم می بالیدم که با همچین گل پسری قدم میزنم ... وای ...

( شنبه 91/01/19 )

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

مامان ماهان
11 خرداد 92 8:18
اي جونم تو رو خداااااااااااااااااااااااااااااااااا ،اين آقا پسر گلمون برا چي گريه ميكنه؟؟؟؟واي كه من اصلا طاقت ديدنشو ندارم
مامان ماهان
11 خرداد 92 8:28
سلام زهره جونم ممنونم كه تجربيات خودتو در اختيار من گذاشتي..واقعيتش همسر من خيلي باهام همدله و تو كاراي خونه ميتونم به جرات بگم كه 80% كاراي خونه مال اونه و بابت تهيه غذا و فكر نهار و شام خيالي ندارم چون اولا خودش با ادارشون قرارداد داره و هر روز از رستوران ادارشون شام ميگيره مياره، روزاي تعطيل هم هر چي شد ميخوريم و اصلا نق نمي زنن...تا خودمم نخوام خاله مهمون بازيم در نميياره.. خونمونم از خودمونه..ولي واقعيتش خودم خيلي حيفم ميياد كه كارمو ول كنم چون در بدترين شرايط كاري كه قبلا داشتم و ماهانم كوچولوتر بود و مسئوليت و زحمتش بيشتر،،سختي كشيدم و برا خودم سابقه جمع كردم الان كه نوبت آرامشم هست و ماهانم بزرگ شده ..حالا من سر كار برم يا نه از سال ديگه انشالله مدرسه ميره و سر كار رفتن و نرفتن من توفيري به حالش نداره و صبح زودم بايد بيدار شه..ولي خودم هميشه بابت روزاي گذشته و ماهان احساس عذاب وجدان دارم كه پيش پرستارا و مهدهاي مختلف گذاشتمش و شايد روزايي به قول شما روحيه و اعصاب نداشتم كه نازشو بيشتر بكشم....ولي حالا ديگه با داشتن دوستايي مث شا و راهنماييهاتون بهتر مي تونم با اين مسئله كنار بيام...بازم بما سربزنيد خوشحال ميشمعرفان جانو ميبوسم
مریم مامان نیکان
11 خرداد 92 13:10
سلام امشب چه شبی روشن و زیبا و مصفاست / احسنت، به این جشن دل انگیز که برپاست گویا که گلی پای نهاده ست به گیتی / کز فرّ و شرف، آبروی جمله ی گلهاست . . . تولدتان مبارک انشالله 120 ساله بشیدو
هیراد و عمه لیلاش
12 خرداد 92 16:06
بوس برای عرفان گلم
شادی مامان آرین
12 خرداد 92 21:05
زهره جان سلام مرسی که به آرین من سر زده بودی عزیزم وبلاگتون انرژی مثبت خاصی داره ازش لذت بردم عرفان جونم خیلی شیرینه هزار ماشاالله خدا حافظش کنه عزیزم من لپ تابمو دادم سرویس و به ویندوز دسترسی ندارم برای همین نمیتونم کسی رو لینک کنیم اگه ما رو از یاد نبرین و بازم بهمون سر بزنین انشالله حتما لینکتون میکنم
مامانی هدیه
13 خرداد 92 11:47
سلام مرسی که به ما سر زدین ما با افتخار شما رو لینک کردیم عرفان کو چولوی نازم حتما حوصلش سر می ره دیگه
مامان ارشیا
14 خرداد 92 15:41
بوس برای عرفان خان ناز و دوست داشتنی
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به عرفان جون می باشد