سفر به شهر های همدان و کرمانشاه
بخاطر اینکه قبلا با بابایی رفتیم همدان و خیلی بهمون خوش گذشت ؛ اینبار تصمیم گرفتیم با خاله زهرا و مامان جون و باباجون بریم همدان و کرمانشاه و کلی خوش بگذرونیم. همگی با هم دوباره رفتیم همدان و این سفر فقط جای جدیدی که رفتیم سر قبر استرومردخای (لعنتی که ما بعدا از شخصیت کثیفش مطلع شدیم ) بود که طفلکی باباحسین داشت سرش رو به باد میداد و اصلا حواسش نبود و داشت توی حیاط قبرستونش با عمو مهدی تبادل اطلاعات میکرد و کار ناجوانمردانه این شخصیت کثیف رو بازگو میکرد که مسئول قبرستون عصبانی شد و بسمت باباحسین اومد و کم مونده بزنتش که انصافا باباحسین کوتاه اومد و قضیه ختم به خیر شد و منم خیلی نگران بودم برای بابایی و گل پسرم که بغل باباش بود؛ این...