اولین راه رفتن عزیزدلم
امروز خونه خاله زهرا بودیم و بکمک مامان جون و باباحسین شروع کردی راه رفتن ولی بعدش بدون کمک اونا چند قدم به تنهایی راه رفتی یعنی بابایی راه میبردت و دستاتو رها میکرد و مامانی دستاشو دراز میکرد و میدویدی بغل مامان جون ... خیلی محتاطی میترسی بخوری زمین ... ترسوی مامان دوستت دارم . (جمعه 91/07/21 ) ...